سرنوشتو خودم رقم میزنم...

سرنوشتو خودم رقم میزنم...

  با درس خوندنم و رسیدن به یه مقام خوب شاید بتونم یه زندگی خوبی برا خودم بسازم... خودمم نشد حداقل روزای خوبی برا خونوادم مخصوصا مامانم میسازم ... من ارزوهای زیادی دارم یکی از ارزوهام  خوشحال کردن بچه هایی هس که تو بهزیستی ان... و ارزوهای خوب دیگه ... من همیشه ارزوم این بود از بچگی که زودتر از مامانم بمیرم چون میخوام با دستای خودش خاکم کنه کاش به ارزوم برسم تحمل اینکه اتفاق بدی برام مامانم بیفته مساوی با مرگ منه... میخوام تا وقتی که زندم تا وقتی نفسی میادو میره نوکری مامانمو بکنم تا اون بتونه بهترین لحظه هاشو باهام بگذرونه... درسته میگن بهشت زیر پای مادراس ... باید هزاران بار خاک پای مادرتو ببوسی ... دستاشو ببوسی... خلاصه تاج سرت بشه... میخوام از خودم بگم من ادمی نیستم  جلوی بقیه کم بیارم لجبازم خیلی، اصلا دوس ندارم کسی به مامانم همه کسم چیزی بگه ، حذف ادمای بی ارزش از زندگیم کار اسونیه برام ، هیچ وقت بهترین کسای زندگیمو فراموش نمیکنم ومغرورم برا خودم نه بقیه ... اگه ببینم مزاحم یکی ام زود از زندگیش میرم بیرون چون از سربار شدن خوشم نمیاد... همین، مامان یه کلمه بهت میگم تو شاید این دلنوشته هامو نمیبینی ولی یکی هس که میبنه اونم خداس ... خیلی دوست دارم خیلی  زندگیمو نمیتونم بدون تو تصور کنم همیشه بمون پیش منو تنهام نزار جز تو و خدام هیشکیو ندارم...

+ سه شنبه هجدهم مهر ۱۳۹۶ ساعت 23:0 بـ ه قـلمـ شیرین